وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ ...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد رسول الله» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ب.ظ محمد بصیرزاده
یا حسرة علی العباد

یا حسرة علی العباد

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون ﴿یس-۳۰﴾

ای افسوس بر این بندگان که هیچ فرستاده ای بر آنها نیامد مگر آن که او را مسخره میکردند.

 alas for the servants! there comes not to them an messenger but they mock at him - yasin-30

 

 

 

 

پدیده تمسخر پیامبران چیز جدیدی نیست، و ادامه همان رفتاریست که در زمان گذشته با پیامبران میشد. منتهی این بار با رنگ و لعابی تازه. چنان‌که امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏» فرمودند: «جاهلیّت دیگری وجود خواهد داشت.». و از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده که: «من بین دو جاهلیّت مبعوث شدم که دومین آن مخرّب‌تر از اوّلی است.» . جاهلیتی که از آن با نام "جاهلیت مدرن" یاد میکنند. مسخره میکنند و اسم آزادی بیان روی آن میگذارند! ربا و نزول را تئوریزه کرده اند! و برای توجیه همجنس بازی به علم ژنتیک متوسل شده اند! و... 

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۴۳ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد بصیرزاده

پیام آور

 

 

 

به نام خدا

 

آنان گاهی ساحرش می خواندند و مردمان زمانی مجنونش گفتند. از خانه که بیرون می آمد خاکروبه ها بر سرش می ریختند. او را در لحظه اول دعوتش سنگسار کردند تا جائی که از کوه بالا رفت و از پیراهن مبارکشان خون می چکید و وقتی که فرشتگان خواستند اجازت بدهد تا آن مردم را عقاب کنند با نهایت شفقت فرمود: اللّهم اغِفر لِقَومی فاِنَّهم لا یَعلَمون! [1] با این همه درکش نمی کردند. ابن عاص پلید (مظهر حیله، مکر، کینه و شرک) هفتاد بیت شعر در هجو، مسخرگی و استهزاء او سروده بود و به کودکان مکه آموخت که هر گاه از خانه بیرون آمد به دنبالش بدوید، مانند دیوانگان سنگش بزنید و این اشعار را بخوانید.

چنین شخصیتی حتی اگر بزرگان، دانشمندان، حکما و فلاسفه جهان می آمدند و دستش را بوسیده و می گفتند « لطف آن چه تو اندیشی! حکم آن چه تو فرمایی! » باز هم غریب بود چه برسد به آنکه در بین قومی آمد و مبعوث شد که می گفتند "یا اَیهَا الذَینَ نُزِّل عَلیهِ الذِکرَ اِنَّکَ لَمَجنوُن"[2] و تو خود حدیت مفصل بخوان از این مجمل.!!!

 

 

ادامه مطلب...
۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۶:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد بصیرزاده
شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ق.ظ محمد بصیرزاده
حکومت دینی سخت است...

حکومت دینی سخت است...

به نام خدا


"در روایتى نقل شده که یک یهودى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چند درهم طلبکار بود. یک روز پیامبر داشتند از آن کوچه رد میشدند. مرد یهودى آمد و یقه پیامبر را گرفت. حالا در دورانى که پیامبر آن همه اصحاب و فدایى دارند و در عین حال حاکم حکومتى هستند که در مدینه تشکیل شده. یهودى گفت طلبم را میخواهم ، پیامبر فرمودند فعلاً چیزى ندارم، به من مهلت بده تا بدهى ام را به تو بدهم. مرد یهودى گفت من رهایت نمیکنم تا پول من را بدهى!
وقتى رسیدیم به اینجا که در خیابان یک یهودى توانست یقه استاندار و وزیر و وکیل ما را بگیرد و بگوید که من از تو طلب دارم و باید بدهى ات را بدهى و آن وزیر گفت چشم، آنوقت حکومت دینى تشکیل شده . حکومت ما ، الان حکومت متدیّنین است، حکومت دینى نیست. 
وقتى طلبکار یهودى به پیامبر مهلت نداد، پیامبر فرمود بسیار خوب ، من کنار تو خواهم ماند تا مطمئن شوى و تا اجازه ندهى از اینجا نمیروم، همینجا کنار خانه تو میایستم. ظهر شد، عصر شد، شب شد ، اصحاب ناراحت شدند و آمدند تا با او برخورد کنند. جورى که پیامبر نبیند به آن یهودى علامت دادند و تهدیدش کردند که مردک ! چرا به آدمى که همه به او اعتماد دارند ، فرصت نمیدهى؟ پیامبر به اصحاب گفتند چه میکنید؟! چه کار دارید با او؟ حق ندارید با او اینطور صحبت کنید، طلب دارد، حق با اوست ، گفتند آقا! اسیر یک یهودى شدید؟! شما را از صبح نگاه داشته اینجا! پیامبر فرمود : "من برانگیخته نشدم تا به کسى ستم کنم، ولو به درهمى، مسلمان یا غیر مسلمان" 


حالا جالب است که آن یارو از رو هم نمیرود. پیامبر آن شب را تا صبح کنار خانه او نشست و به منزل نرفت . نماز صبح را آنجا خواند. صبح که شد یهودى از خانه بیرون آمد، دید پیامبر آنجا نشسته اند. چشمانش پر از اشک شد، گفت خداى تو خوب کسى را براى پیامبرى برگزیده است. من ایمانم را به تو بدهکارم. من دیگر براى مشتى درهم از تو طلبکار نیستم و به حقانیت الله که تو را فرستاد و رسالت تو شهادت میدهم و همینک نیمى از همه اموالم را انفاق میکنم تا هرگونه که صلاح میدانى خرج شود."

ادامه مطلب...
۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد بصیرزاده